مهارت ارتباط با خود

مهارت ارتباط با خود

اصل مطلب:
شاید بتوان گفت که مهارت ارتباط با خود، مادر مهارت‌های ارتباطی دیگر است و اگر بتوانیم این مهارت را در خودمان تقویت کنیم، بهتر می‌توانیم با دیگران هم ارتباطی موثر برقرار کنیم....
آنـچه در این مقاله می‌خوانیم
4.4
(5)

شاید بتوان گفت که مهارت ارتباط با خود، مادر مهارت‌های ارتباطی دیگر است و اگر بتوانیم این مهارت را در خودمان تقویت کنیم، بهتر می‌توانیم با دیگران هم ارتباطی موثر برقرار کنیم.

مهارت ارتباط با خود و دیگران، زیرشاخه‌هایی هم دارد. مثل:

اگر بگوییم «باید مهارت برقراری ارتباط با خودمان را یاد بگیریم» شاید در نگاه اول ساده، پیش پا افتاده و حتی بی‌معنی باشد. مگر می‌شود با خودمان ارتباط نداشته باشیم؟!

اما متأسفانه باید بگویم بله. خیلی از ما نمی‌توانیم به خوبی با خودمان ارتباط بگیریم!

و این ناتوانی را می‌توان از نتایج تفکرات، تصمیمات، حرف‌ها و برخوردهایی که بعدش، پشیمان می‌شویم، کشف کرد.

کسی که با خودش در ارتباط است، می‌داند چه احساسی دارد. می‌داند چرا این احساس را دارد و در عین حال، با خودش در صلح است. از خودش عصبانی نیست و با دیگران، ارتباط بهتر و شفاف‌تری ایجاد می‌کند.

4 مرحله برای تقویت مهارت ارتباط با خود:

  1. اولین گام برای خودآگاهی و ارتباط با خود، این است که بتوانیم حال و احساسی که الان داریم را درک کنیم و بشناسیم
  2. مرحلۀ بعدی، پذیرش و به رسمیت شناختن این حال بد است.
  3. قدم بعدی، کشف منشاء ایجاد این احساس است. باید ببینیم این حال بد از کجا آمده است.
  4. و مرحله آخر، پیدا کردن راهکار برای تغییر اوضاع و احوال است.
مراحل ارتباط با خود

ترتیب 2 و 3 شاید خیلی قطعی نباشد! بنابراین تصویر بالا و نوشته قبلش، کمی تفاوت دارد. مهم اصل موضوع است!

چته؟

شاید ظاهراً سوال بی‌ادبانه‌ای باشد ولی  شاید بد نباشد این سؤال را بیشتر از خودمان بپرسیم تا ببینیم که چقدر راهگشا است!

داستان تکراری خیلی از ما این است که حتی به احساسی که داریم، آگاه نیستیم. ممکن است دوست نزدیکی که کنار ماست بگوید چرا انقدر گرفته‌ای و تازه به خودمان بیاییم و ببینیم که از صبح، چقدر عصبانی بوده و حرص خورده‌ایم!

این سؤال، ما را یاد خودمان می‌اندازد. به خودمان می‌آییم و حال و احساس‌مان را می‌بینیم.

ممکن است با این سؤال، متوجه شویم که احساس غم، وجودمان را فراگرفته است. شاید ببینیم که ترسیده‌ایم. شاید دلهره و آشوب را درون‌مان مشاهده کنیم. شاید شعله‌هایی از تنفر را با این سؤال در وجودمان کشف کنیم و …

به قول حضرت حافظ:

غبار غم برود، حال خوش شود حافظ

تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار

بعضی از احساس‌هایی که ما تجربه می‌کنیم، از این قرارند:

انواع احساسات بشری
  • شادی
  • غم
  • خشم
  • تنفر
  • ترس
  • دلهره – اضطراب
  • آرامش
  • بی‌تابی
  • بی‌حوصلگی
  • تأسف
  • تردید
  • تعجب
  • تنهایی
  • حسادت
  • خجالت
  • رضایت – نارضایتی
  • سبکی
  • کنجکاوی
  • سردرگمی
  • ناامیدی
  • نگرانی
  • هیجان
  • و …

داستان عجیب اینجاست که ما خیلی وقت‌ها حتی نمی‌دانیم چه احساسی داریم. شاید یک دلیلش این باشد که به ما یاد نداده‌اند که احساسمان را بروز دهیم. حتی شاید از این کار منع شده باشیم.

ایرادی ندارد اگر حالت خوش نیست.

بعد از مشاهده و درک احساسی که داریم، باید با خودمان صادق باشیم و بتوانیم احساسی که الان در حال تجربه‌اش هستیم را پذیرفته و به رسمیت بشناسیم.

به رسمیت شناخت احساس یعنی اینکه به خودمان حق بدهیم که این احساس را داشته باشیم و در ضمن، بدانیم که انسان می‌تواند احساسات مختلفی را داشته باشد، تجربه کند و ابراز نماید.

ایرادی ندارد اگر حالت خوش نیست، نام کتابی است که در مورد سوگ و کنار آمدن با آن نوشته شده و به ما یادآوری می‌کند که ما حق داریم این احساسات تلخ را تجربه کنیم. نباید خودمان را سرزنش کنیم که چرا ترسیده، غم‌زده و یا نگران هستیم.

ما آدمیم و این احساسات، جزئی از وجود ما است! این احساسات برای این هستند تا به ما بگویند «یک چیز ناخوشایندی پیش آمده و باید برایش کاری بکنی».

وقتی در مسیر خودآگاهی گام برمی‌داریم، باید ببینیم «الان» چه احساسی در ما غلیظ‌تر است. علتش چیست و بعد، بپذیریم که این احساس، طبیعی و حق ماست.

چی شده مگه؟

بعد از کشف و پذیرش احساسی که داریم، باید منشاء آن را پیدا کنیم. به هر حال این احساس، همینجوری که پیدایش نشده!

یادم می‌آید که در اوایل جوانی، روزهای زیادی بود که حال خوبی نداشتم و از آن بدتر این بود که دلیلش را پیدا نمی‌کردم. اما کم‌کم متوجه شدم که هر احساس، یک سیگنال و نشانه از یک تضاد درونی است. ساده‌تر بگویم: حتماً یک چیزی شده که به مذاق ما خوش نیامده و حال و احساس‌مان را بد کرده.

بصورت خیلی خلاصه:

  • همه ما نیازهای مختلفی داریم؛ (نظریه سلسله مراتب نیازها)
  • که در زمان‌های مختلف، برایمان پررنگ‌تر و کمرنگ‌تر می‌شوند.
  • مغز ما همیشه در حال بررسی شرایط اطراف و تطبیق آن با شرایط و نیازهای درونی ماست.
  • اگر برداشت ما این باشد که شرایط جاری در راستای رفع نیازهای ما نیست، احساس خطر کرده و حال‌مان بد می‌شود. 

اگر منشاء حال بد ما، برایمان مشخص نیست، می‌توان کمی به عقب برگشت (شاید از الان تا ابتدای امروز) و ورودی‌ها و برداشت‌های ما از آنها را بررسی کرد. ورودی‌هایی مثل:

  • یک خبر
  • حرفی که دیگران به ما زده‌اند
  • فکر کردن به یک موضوع
  • گفتگوهای درونی (معمولاً شامل مقایسه و سرزنش شخصی)
  • بررسی و تحلیل یک وضعیت (مثل حساب‌های شرکت)
  • دیدن یک واقعه تاثیرگذار
  • برداشت ابهام‌آمیز یا ترسناک از شرایط موجود
  • و …

ما از هر کدام از این رویدادها و ورودی‌ها، برداشت خودمان را خواهیم داشت و بر اساس آن برداشت، احساسی در ما ایجاد می‌شود.

بنابراین یک رویداد ممکن است برای دو نفر به ظاهر یکسان، برداشت‌ها و در نتیجه احساسات متفاوتی را ایجاد کند.

چند مثال از ورودی‌ها، برداشت ما و احساسی که ایجاد می‌کنند:

  • وقتی شرایط زندگی‌ام را با دیگران مقایسه می‌کنم و آینده شفافی را نمی‌توانم تصور کنم، احساس خطر کرده و می‌ترسم. (احساس ترس را در وجودم تجربه می‌کنم)
  • وقتی همسرم می‌گوید حوصله صحبت با من را ندارد، برداشت می‌کنم از من ناراضی است و نگران آینده زندگی‌مان می‌شوم.
  • وقتی رئیسم می‌گوید انتظار بیشتری از من دارد، نگران آینده شغلم می‌شوم و ترس از بیکاری و بی‌پولی، تمام بدنم را فرا می‌گیرد.
  • وقتی کارمندانم با هم پچ پچ می‌کنند اما جلوی من ساکت می‌شوند، بوی ترک کار را می‌شنوم و نگران وضعیت آینده کسب‌وکارم می‌شوم.

تا اینجا، گام‌های بزرگ و مهمی را برای شناخت حال‌مان برداشته‌ایم.

مرحله بعدی، کنار آمدن با این احساس‌ها است.

حالا چی کار کنم؟

اگر بتوانیم شرایطی که در آن هستیم، احساسات‌مان و منشأ آن را بپذیریم، کم‌کم آرام‌تر شده و احساس‌مان بهتر می‌شود و می‌توانیم برای بهبود شرایط، فکر و یا کاری بکنیم.

اینجاست که شاید تصمیم بگیریم با خرید یک هدیه، گامی برای بهبود رابطه با همسرمان برداریم. شاید روی مهارت‌های خودمان و یا نحوه ارائه آنها کار کنیم تا امنیت شغلی‌مان بیشتر شود.

شاید تصمیم بگیریم که با کارمندان‌مان بصورت رودررو و شفاف گفتگو کنیم و اگر مشکلی هست، کاری برای اصلاحش انجام دهیم.

نکته مهم برای رسیدن به راهکار این است که اگر حال مغز ما خوب نباشد و استرس یا احساسات بدی را تجربه کند، احتمال اینکه بتواند خوب فکر کند و تصمیمات خوبی بگیرد، پایین می‌آید.

کتاب «فقر احمق می‌کند» اشاره می‌کند که کمبود در هر چیزی (پول، زمان، انرژی و …) باعث می‌شود که مغز ما نتواند به خوبی وقتی که همه چیز رو به روال است، فکر کند.

بنابراین یکی از کارهای ارزشمند این است که چک‌لیستی از اقدامات مختلف را از قبل آماده کرده باشیم تا در مواقعی که فکرمان خوب کار نمی‌کند، بتوانیم از آنها استفاده کنیم.

ما هم در همین خصوص، دوره «نجات کسب‌وکار» را به رایگان در دسترس مدیران و صاحبان کسب‌وکار قرار دادیم تا بتوانند از چک‌لیست‌هایی که مطرح می‌شود، گزینه‌های مناسب خودشان را انتخاب کنند:

دوره رایگان نجات کسب و کار

در دوره «مدیریت زمان» هم همیشه به شرکت‌کنندگان می‌گویم که لیستی از شارژرهای انرژی خودشان داشته باشند تا هر وقت که احساس کردند فکرشان به خوبی کار نمی‌کند و نیاز به انرژی بیشتری دارند، بتوانند از این لیست استفاده کنند.


شاهین شاکری
شاهین شاکری

شاهین شاکری

مشاور کسب‌وکار
مربی توسعه مهارت‌های فردی
مدیرعامل و هم‌بنیانگذار باشگاه مدیران ایران
نویسنده 6 کتاب در حوزه‌های توسعه فردی و رشد کسب‌وکار
DBA – Post MBA in Data Science – MBA in Marketing

این مطلب چه میزان برای شما مفید بود؟

میانگین امتیاز 4.4 / 5. تعداد نظرات: 5

آموزش پیشنهادی

دوره جامع هوش مصنوعی برای مدیران

قیمت اصلی: 14,000,000 تومان بود.قیمت فعلی: 7,700,000 تومان.

آموزش پیشنهادی

ارتش تک نفره با هوش مصنوعی

قیمت اصلی: 4,900,000 تومان بود.قیمت فعلی: 1,290,000 تومان.

مقالات پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده + 8 =

 

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.