خطای نتیجه + دانلود فایل صوتی
خطای نتیجه به ما می گوید که : هرگز تصمیمی را بر اساس نتیجهاش قضاوت نکن
یک فرضیه ی کوتاه: فرض کن یک میلیون میمون سهام خرید و فروش میکنند. آنها به شکلی احمقانه و البته کاملاً تصادفی سهام میخرند و میفروشند. چه اتفاقی رخ میدهد؟
بعد از یک هفته، حدود نیمی از میمونها سود میکنند و نیمی دیگر ضرر. آنهایی که سود کردهاند میتوانند ادامه بدهند و آنهایی که ضرر کردهاند راهیِ خانه شان میشوند.
در هفته ی دوم، نیمی از میمونها کماکان موفق اند، درحالیکه بقیه شان ضرر کرده اند و به خانه فرستاده شده اند.
به همین ترتیب، بعد از ده هفته، حدود هزار میمون باقی میماند، آنهایی که پولشان را خوب سرمایه گذاری کردهاند. بعد از بیست هفته، فقط یک میمون باقی میماند، کسی که همیشه و بدون ناکامی، سهام درست را انتخاب کرده و الان میلیاردر است. اسم او را، مثلاً میمون موفق میگذاریم.
رسانه ها چه واکنشی نشان میدهند؟
به سمت این حیوان هجوم میآورند تا از «اصول موفقیتش» خبردار شوند. نکاتی هم پیدا میکنند: شاید این میمون در مقایسه به بقیه موز بیشتری میخورد. شاید در گوشهی دیگری از قفس مینشیند. یا شاید سرش را از بین شاخه ها مدام تکان میدهد و یا موقعی که در حال تمیز شدن است، مکثهای طولانی و متفکرانهای دارد. حتماً برای رسیدن به موفقیت روشی داشته، اینطور نیست؟ وگرنه چه طور توانسته اینقدر درخشان عمل کنند؟ بیست هفتهی دقیق و حسابشده، آن هم از طرف یک میمون ساده؟ ناممکن است!
داستان میمون، خطای نیچه را توصیف میکند؛ ما تمایل داریم تصمیمها را بر اساس نتایج ارزیابی کنیم، نه فرآیند تصمیم. این تصور غلط را اشتباه مورخ هم مینامند. مثال کلاسیک در این زمینه حملهی ژاپنیها به پرل هاربر است. آیا پایگاه نظامی باید تخلیه میشد؟ از منظر امروز: مسلماً، چون مدارک کافی وجود داشت که حمله نزدیک است؛ اما فقط با نگاه به گذشته نشانهها اینقدر واضح به نظر میرسد. ولی در آن زمان (۱۹۴۱) شواهد متناقض زیادی وجود داشت. بعضیها موافق حمله و بعضیها مخالف بودند. برای ارزیابی تصمیم باید از اطلاعات موجود در آن زمان استفاده کنیم و هرچه را
درباره ی اتفاقات پس از حمله میدانیم حذف کنیم (بهخصوص که این حمله درواقع اتفاق افتاد).
یک آزمایش دیگر:
تو باید عملکرد سه جراح قلب را ارزیابی کنی. برای آزمایش، از هرکدام میخواهی یک عمل جراحی سخت را پنج بار انجام بدهد.
در طی این سالها، احتمال مرگ براثر این عمل روی بیست درصد ثابت مانده است. هیچکس زیردست جراح الف فوت نمیکند. زیردست جراح ب یک بیمار فوت کرد و زیردست جراح ج دو نفر. عملکرد الف، ب و ج را چگونه ارزیابی میکنی؟
اگر مثل بقیهی مردم فکر کنی، الف را بهترین، ب را در مقام دوم و ج را بدترین در نظر میگیری؛ بنابراین، تو هم قربانی خطای نیچه شدهای. تنها میتوانی جراح را بر اساس حوزه کاریاش و با زیر ذرهبین قرار دادن مراحل آمادهسازی و اجرای عمل جراحی قضاوت کنی؛ بهعبارتدیگر، فرآیند را ارزیابی میکنی، نه نتیجه را.
درنتیجه، هرگز یک تصمیم را صرفاً بر اساس نتیجهاش ارزیابی نکن، بهخصوص زمانیکه تصادفی بودن یا «عوامل خارجی» در آن نقش داشته باشد. یک نتیجهی بد لزوماً یک تصمیم بد نیست و برعکس؛ بنابراین، بهجای از کوره در رفتن برای یک تصمیم اشتباه، یا تحسین خودت به خاطر تصمیمی که ممکن است فقط به شکلی تصادفی به موفقیت منجر شده باشد، به خاطر بیاور آنچه را انجام دادی برای چه انتخاب کردی. آیا دلایلت منطقی و قابلدرک بودند؟ آن موقع میتوانی به همین روش ادامه بدهی، حتی اگر آخرین بار بخت با تو یار نبوده باشد.
منتخبی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن
فایل صوتی
این مطلب چه میزان برای شما مفید بود؟
میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد نظرات: 1
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
متمرکزها به بهشت میروند، غیرمتمرکزها به همه جا!
تغییر رفتار
۲۰ عامل عقب ماندگی ایران و ایرانی ها
چطور خودمان به خودمان آموزش دهیم؟
چرا دوره های آموزشی عمومی اینترنتی(هنوز) مهم هستند؟
حق داریدرفتار،افکار واحساساتتان را قضاوت کنید
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
دیدگاهتان را بنویسید